چشمانش را از در های دنیا بست
به عشق فانی دنیا دل نبست
از دنیا رانده شد، نای گفتن نداشت
کنار دیوار غم تک و تنها نشست
اشکهایش عالم را به زانو درآورد
از دروغ و کنایه اش دلش شکست
کوله دردهایش را پر از غم کرد
کنار جاده در انتظار رهگذر نشست
راهیه دریای غم شد بی هم سفر
در خوشبختی رو به عالم بست
محمد